عکسهای قبل و بعد از اسلام آوردن زن تیمور لنگ، یکی از بمب‌گذارهای بوستون

این دو عکس را ببینید؟ ببینید چه بر سر این دختر آمده؟ این دختر نه تنها به خاطر علاقه به تیمورلنگ اعتقاداتش را عوض کرده و از زندگی ساده‌ای که داشته دست کشیده و اسلام آورده، بلکه اکنون هم در مرکز توجه رسانه‌ها هست و کلا زندگی‌اش تباه شده.

آخر من نمی‌دانم چه‌قدر آدم باید خام باشد که با یک جانی زندگی کند و نتواند آن را بفهمد؟ نتواند حتی شک کند که چه افکاری در سر دارد؟ نتواند بفهمد که دارد برای ساختن بمب با برادرش وقت می‌گذراند؟ آخر وقتی می‌خواهی با یک نفر تا آخر عمر زندگی کنی یک چند تا سوال ازش نمی‌کنی که نظرت درباره دیگران چیه؟ باید بقیه را کشت یا نه؟

آخر این خامی و سادگی به تباهی زندگی خودش و هزاران نفر دیگر ختم شد. به نظر من کسی که باید زیر بیشترین سوال و جواب پلیسی برود زنش هست. اگر ایشان نمی‌دانسته که افکار شوهرش چگونه است و به چه فکر می‌کند که هزاران خروار خاک بر سرش که ندانسته شوهر انتخاب کرده. اگر هم می‌دانسته و به وطن خودش خیانت کرده و چیزی به پلیس نگفته، باید به عنوان همدست با یک تروریست محکوم بشود و به سزای اعمالش برسد.



در چندین سکانس

این عکس جوهر برادر تیمورلنگ را در روز پرام نشان می‌دهد. روزی که سالهای آخر دبیرستانی‌ها جشن آخر سالشان را می‌گیرند.


خاستگاه

عکس سکوت یک دقیقه‌ای ماراتون لندن به احترام بوستون

خاستگاه

عکسی دیگر از ماراتون لندن. اگر می‌توانی بدو، اگر مجبوری راه برو ولی حتما مسابقه را برای بوستون به اتمام برسان.

خاستگاه

این هم عکس ایمیلی است که به کارمندان کاستکو فرستاده شده. مجروحی که دو پایش را از دست داده کارمند کاستکو بوده.

خاستگاه

جوهر سارنیف، انسانی از جنس من و تو؟

جوهر سارنیف ۱۹ ساله است. یعنی هنوز در خیلی از ایالتهای آمریکا اجازه نوشیدن مشروب در کلابهای شبانه و رفتن به آنها را نداشته است. گفته می‌شود که ده سالی هم هست که در آمریکا سپری می‌کند. از دوستانش هم که می‌پرسند همه می‌گویند که انسانی ساده بوده.
عکس زیر را نگاه کنید. مسابقه فوتبال مدرسه‌اشان بوده. شما می‌توانید فکر کنید یکی از هم‌بازیهای فوتبالتان تبدیل به کسی بشود که تمام پلیس یکی از بزرگترین شهرهای آمریکا جوری به دنبالش بیفتد که شهر را تعطیل کنند؟
صورتش را نگاه کنید، شما اثری از خشونت، حسادت و یا انتقام می‌بینید؟
سوالی که اکنون باید پرسید و جوابی برایش پیدا کرد این هستش که چرا چنین فردی از یک فرد ساده به چنین فرد بی‌وجدانی تبدیل گشته. چه برش گذشته که چنین عمل وحشتناکی را انجام داده است؟ سوالی که اگر جوابی برایش پیدا نشود شاهد حوادث بیشتری از این قبیل خواهیم بود.



خاستگاه

بی‌وجدانهای پست

نگاهشان کنید. یک کمی فکر بکنید و خودتان را جای آنها بگذارید. آخر آدم چه‌قدر باید پست و بی‌مقدار باشد که دست به چنین کاری بزند. ببینید با چه آرامشی دارند راه می‌روند و به این فکر هستند که به زودی تعدادی از این آدمهای بی‌شمار را از بین خواهند برد و تعداد بیشتری را هم زندگی‌اشان را برای همیشه عوض خواهند کرد.

اصلا یک لحظه هم که خودم را جای آنها می‌گذارم رعشه بر اندامم می‌افتد. انسانی چنین بی‌وجدان، نه تنها انسان نیستند بلکه لیاقت نامیدن حیوان را هم بر خود ندارد. واقعا چه در سر آنها می‌گذرد که دست به چنین کارهایی می‌زنند؟


امیدوارم که هرچه زودتر پیدایشان کنند و به سزای اعمالشان برسانند. افراطی‌گرایی در هر فرقه و آیینی که باشد غیرقابل دفاع است. افراطی‌گرایی در هر شکلی، به هر بهانه‌ای که ظاهر شود باید قاطعانه باهایش برخورد شود،‌ حتی اگر به واسطه‌ی دینی ظاهر شود.


در جهانی زندگی می‌کنیم که چنین اتفاقاتی در گوشه و کنارش هر روزه پیش می‌آید. نباید از کنارشان ساده گذشت. هر کدام از ما باید کاری هر چند کوچک هم که شده انجام دهیم تا ریشه افراط گرایی خشکانده شود. که اگر این‌طور نشود روزی گریبان من و تو و نزدیکان ما را هم خواهد گرفت.

نحوه تصمیم‌گیری زمان فینال جام حذفی و ...

داشتم امروز اخبار فینال جام حذفی را دنبال می‌کردم. در ویدیوی پایین گفته می‌شود که پس از چند ساعت گفتگو آخر به این نتیجه رسیدند که فینال در تهران برگزار بشود و همه راضی‌اند.
فوتبال ما کجا و فوتبال خارجکی‌ها کجا. آنها از اول فصل می‌دانند که کجا و کی بازی‌هایشان برگزار می‌شود و ما باید منتظر بمانیم که کدام تیمها به فینال می‌رسند و کجا توافق می‌کنند بازی کنند؟ فوتبالی که فینال جام حذفی‌اش این‌گونه برگزار شود و تصمیم گیری شود دیگر شما حدیث مفصل بخوان از این مجمل.
فکر می‌کنید می‌شود در چنین فوتبالی سرمایه‌گذاری کرد؟‌ اصلا فکر می‌کنید کسی بتواند در این فوتبال برنامه‌ریزی بلندمدت کند؟

لپ‌تاپ دزدی و دنیای کوچک ما

فکرش را می‌کردید لپ‌تاپی که می‌خرید یک لپ‌تاپ دزدی از آب در بیاید؟ چه حالی می‌شدید که اگر خریدتان را هم از یک منبع معتبر (البته به خیال خودتان) در ایران کرده بودید؟ حتما هم کلی خوشحال بودید که لپ‌تاپی که خریدید چه قیمت خوبی برایش پرداخت کردید و از فروشنده کلی راضی بودید که این همه خوب قیمت بهتان لپ‌تاپ را عرضه کرده. ولی چند روز بعد که در اینترنت به گشت و گذار می‌پردازید متوجه می‌شوید که عکسهایتان همه‌جای اینترنت هست. چرا که این لپ‌تاپی که شما خریدید دزدی بوده. آن هم نه از این ور دنیا از چندین هزار کیلومتر آن‌طرف تر.




شما بودید چه می‌کردید؟ اگر انسان درستکاری بودید با صاحب لپ‌تاپ تماس می‌گرفتید و نحوه پس دادن لپ‌تاپش را باهاش در میان می‌گذاشتید؟ شاید هم دعوتش می‌کردید به خانه‌اتان برای یک آشنایی کوچک؟

ولی از آن‌طرف فکر پولی که برای لپ‌تاپ را داده‌اید می‌کنید؟ چه کسی جوابگوی شما خواهد بود. چه کسی پول شما را پس می‌دهد؟ به همین راحتی‌ها می‌توانید از کسی که لپ‌تاپ را خریدید پولتان را پس بگیرید؟ یا تنها برای این که آبرویتان حفظ شود، از خیر پول گذشته و لپ‌تاپ را پس می‌دهید؟ 

البته که طبق آخرین خبر صاحب اصلی لپ‌تاپ به لپ‌تاپش خواهد رسید. به نظر بنده کار این بنده‌خدایی که با صاحب اصلی لپ‌تاپ تماس گرفته و خواهان بازگردان لپ‌تاپ شده بسیار قابل تقدیر هست.

جالبیش هم این هستش که فروشنده جنس دزدی حتی زحمت این را به خودش نداده که لپ‌تاپ را فرمت کند و سیستم عامل جدیدی رویش نصب کند. با همان شکل و شمایل دزدیده شده به خریدار بیچاره فروخته.

عیسی به دین خود، موسی به دین خود

سیزده بدر تمام شد. عکسها و ویدیوهای بسیاری ازش در اینترنت موجود هست از جای جای دنیا. ولی این ویدیو بود که خیلی برای من جالب بود. چندین دختر جوان در حال رقص و شادی هستند و در چند قدمی‌اشان عده‌ای دیگر
(شاید از همان جمع) در حال نماز خواندن می‌باشند. این ویدیو را که دیدم یاد ضرب المثل عیسی به دین خود، موسی به دین خود افتادم.

از شکستن رکورد گنده‌ترین بستنی دنیا تا مریض شدن عده‌ای

چه عیبی دارد رکورد بشکانیم؟ آن هم با گنده‌ترین بستنی دنیا؟ بستنی ۵ تنی؟ هیچ ایرادی ندارد. خیلی هم خوب هستش. ولی کاش اولش به جای رکورد شکستن، اصول اولیه این کار را درست رعایت می‌کردیم. آخر شما فکر می‌کنید در کجای دنیا هنگام به نمایش گذاشتن یک رکورد جهانی از بیل استفاده بشود؟ حالا اگر بیل لازمه‌ی آن کار باشد شاید ولی وقتی می‌شود قسمتی از یک بستنی را به خیلی چیزهای دیگر غیر از بیل برداشت، چه اصراریه که با بیل این کار را انجام داد؟ حالا ما نگفتیم که به مانند خارجی‌ها در نمایش آخرین دستاوردهایتان از مدلهای روز استفاده کنید ولی دیگر با بیل ...

در این مراسم پس از رونمایی از بستنی مذکور در حضور نماینده گینس، رئیس شرکت بخشی از بستنی را با بیل برداشت و برخی خبرنگاران هم از آن خوردند.

از خودمان هم ایراد باید بگیریم. کاش اولش یک کمی یاد می‌گرفتیم که تا یک چیز مجانی دادند،‌ پا نشویم مثل گوسفند سرمان را بندازیم پایین و برویم. تازه طبق بعضی گزارشها، برای نگرفتن بستنی مجانی شعار هم بدهیم. یعنی مشکل امروز ما نرسیدن بستی مجانی به دستمان هست؟
بیش از ۱۰ هزار نفر برای خوردن "بزرگترین بستنی جهان" به منطقه توچال تهران رفتند اما به‌جای توزیع بستنی مذکور، بستنی‌های معمولی به سمت مردم "پرتاب شد". مردم خشمگین نیز شعار دادند: «ای چوپان دروغگو بستنی‌های ما کو؟».




حالا اینهایش به کنار. کاش آن کسی که می‌خواست این رکورد را بشکاند، یک جای بهتری رکورد می‌شکاند. طبق گزارشها، گفته شده که می‌خواستند این بستنی ۵ تنی را به خیریه اهدا کنند. خوب کاش یک نماینده‌ای از خیریه آن‌جا می‌آوردید شاید یک چند تا دهش هم جمع‌آوری می‌شد برای خیریه. یا اصلا تو خیریه یا کنارش برگزارش می‌کردید که مردم به آن هم سر بزنند.

باز اینش هم به کنار، کاش حداقل از مواد اولیه بهداشتی استفاده می‌کردید و با روشی اصولی نگهداری‌اش می‌کردید که بالغ بر ۱۰۰ نفر راهی بیمارستان نشوند.


مسمومیت شدید دارویی یا خودکشی؟

در فلسفه و درستی خودکشی بحثی نمی‌خواهم به میان بیاورم. ولی به نظر من باید آن‌قدر برای انسانها ارزش قایل شد که دلیل مرگشان را برای زیباتر جلوه دادن شخصیت (به نظر نوعی گوینده خبر) ایشان تغییر نداد.
امروز خبر مرگ عسل بدیعی را خواندم و همه جا از مسمومیت شدید دارویی سخن می‌گویند. چرا هیچ کسی از داروهایی که مصرف شده سخنی نمی‌گوید؟‌ چرا هیچ خبری درباره‌ی مشکلات جسمانی یا روحی ایشان قبل از فوت در دسترس نیست که بنا به آنها نیاز به مصرف داروی زیاد داشته باشد؟
چرا می‌خواهیم دیگران را آن‌گونه که خودمان فکر می‌کنیم بهتر است نمایش دهیم؟ هرکسی در این دنیا راهی را برمی‌گزیند و تنها کاری که من و شما باید انجام دهیم، احترام گذاشتن به دیگران، کتمان نکردن حقیقت و تلاش در راه راستی است.


یادش‌ گرامی و روحش شاد.