وطن - شعر و خوانش از مصطفی بادکوبه‌ای



شبی، دل بود و دلدارِ خردمند / دل از دیدار دلبر، شاد و خرسند

که با بانگ بنان و نام ایران / دو چشمم شد ز شور عشق، گریان

چو دلبر شور اشک شوق را دید / به شیرینی ز من مستانه پرسید

بگو جانا که معنای وطن چیست / چه به مهرش، دلی گر هست دل نیست

به زیر پرچم ایران نشستیم / و در را جز به روی عشق بستیم

به یمن عشق در ناب سفتم / و در وصف وطن این‌گونه گفتم


وطن خاکی سراسر افتخار است / که از جمشید و از کِی، یادگار است

وطن یعنی نژاد آریایی / نجابت، مهرورزی، بی ریایی

وطن خاک اشوزرتشت جاوید / که دل را می‌برد تا اوج خورشید

وطن یعنی اوستا خواندن دل / به آیین اهورا ماندن دل

وطن تیروکمانِ آرش ماست / سیاوش‌های غرقِ آتش ماست

وطن نقش‌ونگار تخت جمشید / شکوه روزگارِ تخت جمشید

وطن فردوسی و شهنامه اوست / که ایران زنده از هنگامه اوست

وطن منشور آزادی کورش / وطن جوشیدن خون سیاوش

وطن آوای رخش و بانگِ شبدیز / خروش رستم و گلبانگ پرویز

وطن را قصر شیرین بی ستون است / که قصر عشق از خاک جنون است

وطن شیرین خسرو پرورِ ماست / صدای تیشه آهنگر (افسونگر) ماست

وطن چنگ است بر چنگ نکیسا / سرود باربدها خسرو آسا

وطن یعنی سرود رقص آتش / به استقبال نوروزی فره‌وش

وطن یعنی درختی ریشه در خاک / اصیل و سالم و پر بهره و پاک

وطن یعنی سرود پاک بودن / نگهبان تمام خاک بودن

وطن را لاله‌های سرنگون است / که از خون شهیدان لاله‌گون است

وطن شوش و چغارنبیل و کارون / ارس، زاینده‌رود و موجِ جیحون

وطن خرم ز دین بابک پاک / که رنگین شد ز خونش چهره خاک

وطن یعقوب لیث آرد پدیدار / و یا نادرشه پیروز افشار

به یک روزش طلوع مازیار است / دگر روزش ابومسلم به کار است

وطن یعنی صفای روستایی / زلال چشمه‌های بی ریایی

وطن یعنی دو دست پینه بسته / به پای دار قالی‌ها نشسته

وطن یعنی هنر یعنی ظرافت / نقوش فرش در اوج لطافت

وطن در هی هی چوپان کرد است / که دل را تا بهشت عشق برده است

وطن یعنی تفنگ بختیاری / غرور ملی و دشمن شکاری

وطن یعنی بلوچ با صلابت / دلی عاشق نگاهی با مهابت

وطن یعنی خروش شروه خوانی / ز خاک پاک میهن دیده بانی

ز عطر خاک میهن گر شوی مست / کویر لوت ایران هم عزیز است

وطن یعنی بلندای دماوند / ز قهر ملتش، ضحاک در بند

وطن یعنی سهند سرفرازی / چنان ستارخانش پاکبازی

مرا نقش وطن در جان جان است / همان نقشی که در نقش جهان است

وطن یعنی سخن یعنی خراسان / سرای جاودان عشق و عرفان

وطن گل‌واژه‌های شعر خیام / پیام پر فروغ پیر بسطام

وطن یعنی کمال الملک و عطار / یکی نقاش و آن یک محو دیدار

در این میهن دو سیمرغ است در سیر / یکی شهنامه دیگر منطق الطیر

یکی من را ز دشمن می‌رهاند / یکی دل را به دلبر می‌رساند

خراسان است و نسل سربداران / زجان بگذشتگان در راه ایران

وطن خون دل عین القضاتست / نیایش‌نامه پیرهرات است

وطن یعنی شفا، قانون، اشارات / خرد، بنشسته در قلب عبارات

نظامی خوش سرود آن پیر کامل / «زمین باشد تن و ایران ما دل»

وطن آوای جان شاعر ماست / صدای تار باباطاهر ماست

اگر چه قلب طاهر را شکستند / و دستش را به مکروحیله بستند

ولی ماییم و شعر سبز دلدار / دو بیت طاهر و هیهات بسیار

وطن یعنی تو و گنجینه راز / تفال از لسان الغیب شیراز

وطن آوای جان مِی پرستان / سخن از بوستان و از گلستان

وطن دارد سرود مثنوی را / زُلال عشق پاک معنوی را

تو دانی مولوی از عشق لبریز / نشد جز با نگاه شمس تبریز

وطن یعنی سرود مهربانی / وطن یعنی شکوه هم‌زبانی

وطن یعنی درفش کاویانی / سپید و سرخ و سبزی جاودانی

به پشت شیر خورشیدی درخشان / نشان قدرت و فرهنگ ایران

وطن شور و نشاط هستی ما / وطن میخانه ما، مستی ما

وطن دارالفونِ میرزاتقی‌خان / شهید سرفراز فینِ کاشان

وطن یعنی بهارستان، مصدق / حضوری بی‌ریا چون صبح صادق

ز خاک پاک‌ها پروین بخیزد / بهار پیر مهرآیین بخیزد

که از جان، ناله با مرغ سحر کرد / دل شوریده را زیر و زبر کرد

وطن یعنی صدای شعر نیما / طنین جان فزای موج دریا

وطن یعنی خزر، صیاد، جنگل / خلیج فارس، رقص نور، مشعل

وطن یعنی تجلی‌گاه ملت / حضور زنده آگاه ملت

وطن یعنی دیار عشق و امید / دیار ماندگار نسل خورشید

کنون ای هم‌وطن، ای جانِ جانان / بیا با ما بگو پاینده ایران

۱ نظر:

  1. با درود به شاعر گرانقدر
    شعر وطن شما مرا مست این همه شور وعشق کرد وخواندن زیبای آن توسط دخترتان که غوغا کرد
    که من هم یکی از شیفتگان این مرز وبوم مقدس هستم
    نصرت صفی نیا

    پاسخحذف